امروز جلسه دفاع از برنامه دکترام بود. باید میگفتم که در دوسال آینده چه خدماتی برای جامعه علمی دنیا انجام میدم!!!
در پایان هیات داوران ضمن تشکر از خدمات آتی بنده ، از اینکه سر و ته قضیه رو خیلی زود هم آوردم، شدیدن قدر دانی کردند. البته باز هم استاد من از ایشان تشکر کردند که صبور بودند و به چرندیاتی که ما به هم بافته بودیم گوش دادند, هیات داوران هم لبخند زدند و فرمودند که خیلی هم خوب !!!!!
من به این فکر میکردم که عمری است فقط به خودمون میگیم تعارفی.
هنگام سخنرانی در جلسه دفاع از برنامه دکترا;
شمردن خمیازه های هیات داوران ، خیره شدن به صورت استادت که مثل پدر هانیکو لبخند میزنه، و گذاشتن دستها در جیب عقب شلوار جین منجر به کاهش استرس میشود.
I learnt that, in your thesis proposal defense, concentrating on the yawning jury member, keeping your eye contact with your supervisor who smiles all the time and putting your hands in your back pockets will help you to control your anxiety!
استاد عزیز من میخواست بدونه که وقتی رفتم کنفرانس آیا کنار دریا هم میرم یا نه ؟ مونده بودم چی بگم, گفتم: فکر نکنم چون هوا سرده !!!!!
My dear professor wants to know when I attend the conferece do I also plan go to the beach? I don’t think so since it is going to be cold, I said after a while ;-p
استاد عزیز من فرمودند: ایرادی نداره که مقاله ات توی یک کارگاه جنبی پذیرفته شده چون میتونی توی کنفرانس اصلی هم سری بزنی و از مقالات ارائه شده استفاده کنی.
استاد عزیز من پس از شنیدن توضیحات بنده در رابطه با ارتباط درد معده و استرس، فرمودند : تازگیها کشف شده که این دردها به علت وجود باکتری یا انگل! است و با پنیسلین بر طرف میشود.
After listening to my excuses about the relations of my stomach ache and the stress level of my job my dear professor explained me that recently it has been shown that the stomache ache is related to parasite and can be cured by antibiotic
بین تلاش زیاد و گرفتن نتایج خوب هیچ رابطه معنی داری وجود ندارد.
I learnt that there is no relation between the hard work and getting good result in PhD.
استاد عزیز من ضمن استناد به اینکه اینجا ام آی تی نیست, عاجزانه از من درخواست کردند که ایده های مزخرفم رو برای خودم نگاه دارم.
After explaining the fact that we are not at MIT, my dear professor asked me desperately to keep my ideas for myself!
خوشبختی یعنی, این هفته استادت مسافرت رفته و تعطیلی هفته آینده هم مصادف با جلسه هفتگی ات باشه.
بدبختی یعنی, استادت هوس کنه جلسه هفتگی رو زودتر برگزار کنه
Good luck is when your dear proffessor is on holiday this week and the next week holiday is on your meetings day.
Bad luck is when your dear proffessor wants to have a meeting early this week!
استاد عزیز من قراره از یک استاد عزیز دیگه بپرسن که من کی دفاع کنم !!
My dear professor is going to ask another dear professor about when can I really defend my thesis!
استاد عزیز من از یک کنفرانس به طرز جوگیری برگشته، ظرف یک ساعت دو تا پیغام فرستاده: اولی لیست یک مشت مقاله درهم و برهم است؛ توی دومی هم پرسیده کی دفاع میکنی؟!!!
My dear professor came back from a conference and immediately sent me 2 messages in 1 hour!
first: a list of articles that he found them very interesting
second: when do you defend?
Diary of a PhD student روزانه های دانشجوی دکترا 